شش سالگیت مبارک فرشته ی کوچولوی مامان و بابا
دنبال عنوان برای مطلب امروز میگشتم ، بی اختیار ذهنم پرکشید به فرشته کوچولو ، دلم خواست بلند صدات کنم فرشته ی کوچولوی من ، آیلارم ! تو واقعا شش ساله شدی ؟ من تا چند سال دیگه میتونم تو رو فرشته ی ((کوچولو )) صدات کنم ؟ نازنینم در ناباوری من تو بزرگ میشوی و بزرگتر ! و چند ساعت دیگر ششمین سالروز تولدت را پشت سر میگذرای و من همچنان با افسوس زمانی که به تندی میگذرد و کودکانه هایی که زمزمه ی نوجوانی پیدا میکند و در من جوانیی که رو به میانسالی میرود به نظاره نشسته ام و مسخ گذر روزهائیم که از پی هم میایند و میگذرند چون برق و باد که تو بزرگ شوی و من لذت در آغوشم جا شدنت را از دست بدهم ! چقدر خوب است که الان دختری شش ساله د...